سه مسیر در لالهزار!
تاریخ انتشار: ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۰۶۹۳۹۸
همشهری آنلاین - شیخ علی مهدیان: سالهاست اینجا به همین موضوع شناخته میشود. این صدای یک درد ریشهدار در جان جامعه ایران است. گرهخوردن اقتصاد ایران به دلار باعث شده، قیمت دارو هم تحتتأثیر کمارزششدن پول ملی قرار بگیرد و پیداکردنش مشکل باشد. دارو، همان که در تولید و تهیهاش در داخل سالهاست با دستهای پیدا و پنهان دشمن درگیریم؛ چه داروهای هستهای و چه دیگر داروها.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وارد دارالفنون که میشویم با همان دیوارهای بلند و طرح معماری قدیمیاش که شبیه حوزههای علمیه دلگشا و روحافزاست، کلاسهای درسی را میبینیم که داخل آنها تصویر فارغالتحصیلان این مدرسه از مفاخر ایران زده شده و در برخی از کلاسها نیز تصویر رجالی از کشورهای اروپایی که به ایران میآمدند تا علم جدید غربی را بهدست جوانان این کشور برسانند. امیرکبیر بعد از سفرهای خارجیاش به این نتیجه رسیده بود که به برپاکردن چنین ساختاری برای رشد و پیشرفت کشور نیاز داریم؛ جایی که فنون و علوم را وارد کشور کنیم. مسئله مواجهه با تمدن غرب از دیرباز در ایران یک چالش جدی بود. طرح امیرکبیر البته نسبت به طرحهایی که بعد از آن در ایران جاری شد، معقولتر بود. طرح امیرکبیر ایجاد یک قوه عاقله بود که از بستر هویتی خود ما برمیخیزد و انتخاب میکند چگونه در مواجهه با رشد غرب، خودش انتخاب کند. او حتی صاحبان فنون کهنه ایرانی را به خدمت میگرفت تا تلاش کنند دانش و نرمافزار تولید کالاهای مدرن را کشف کنند و آموزش دهند. رشتههای علمی دارالفنون ۷رشته بود؛ ۳رشته آن نظامی، پیادهنظام و سوارهنظام و توپخانه و ۲رشته آن پزشکی، جراحی و داروسازی و یکی هم مربوط به معدن و کانیشناسی؛ رشتههای علمی که جالب است در آن زمان با هوشمندی انتخاب شده بود. اینکه طرح امیرکبیر چه اندازه کمخطا و بینقص بوده بحثی است که در جای خود باید به آن پرداخت اما سؤال این است که این جریان چرا ادامه پیدا نکرد؟ امیرکبیر ۴-۳ سال بعد هم خودش و هم راهبردش در مواجهه با غرب حذف شد. دلیل اصلیاش یک کلمه بود: ضعف حاکمیت.
حاکمیت آن اراده تدبیرکننده جامعه است. ایدهها و طرحها و اندیشهها زمانی در کشور پیش میرود که بر پایه یک اراده عمیق و قوی بنا شده باشد. ضعف این ستون اصلی و راس حقیقی تمدنی که در طول تاریخ به مرور مرگ تمدن مسلمین را باعث شده بود، مسیر امیرکبیر را نیز مسدود میکرد. نیت سوداگرانه انگلیسیها
از در دارالفنون که خارج میشویم در میدان امام(ره) به یک ساختمان بزرگ و قدیمی میرسیم که بالای آن نوشته شده «بانک بازرگانی» و تابلوهای جدید هم روی آن قرار گرفته است با نشان بانک تجارت. آری یک بانک قدیمی گوشه میدان «توپخانه». نهاد مالی ایران تا پیش از ۱۲۶۶شمسی، صرافیها بودند. حضور بانک در ایران توسط انگلستان انجام شد. مرکزش در لندن بود و شعبههایی در کشورهای آسیایی داشت. در ایران هم شعبه زد. به نیت سوداگرانه محض توسط انگلیسیهای یهودی. حاکمان ما پذیرفته بودند بدون هیچگونه محاسبهای که این نهاد مالی جدید چه اقتضائاتی دارد، اراده صاحبان آن چیست و چه ویرایشی را بر جامعه ایرانی خواهد زد. حضور نهادهای تمدن غربی در ایران به مرور تلاش میکرد جان ایران را تسخیر کند. سکهها به مرور در دستان صاحبان بانک جمع و پول جایگزین میشد. درباره کارکرد بانک و نقش آن در پشتیبانی شخصیتهای حقوقی یا همان شرکتهای بزرگ سرمایهدار و جمعکردن سرمایههای خرد مردم به نفع چرخش اقتصادی آن غولهای دنیاخور مدرن باید در جای خود سخن گفت. اما همینجا کنار توپخانه شما، یک نهاد اجتماعی جدید با همه اقتضائاتش سر بر میآورد و ایران بیخبر از آنچه بناست به مرور به سرش بیاید. توپخانه نمیتوانست مانع آن شود. امر دیگری لازم بود. صدای «دارو دارو»گفتن جوانان و طرح دارالفنون امیرکبیر و حالا پیکره ساختمان قدیمی به نام بازرگانی و تجارت مقدمه خوبی است تا وارد لالهزار شویم.
خاطرههای دردآور
لالهزار، خیابانی شلوغ با مردان و جوانانی که مشغول تلاشند و مغازههای الکتریکی و کالاهای برقی و گاهی صنعتی. عبور از این خیابان دشوار است. این چه نامی است؟ چرا لالهزار؟ قبل از آنکه اساسا چنین خیابانی شکل بگیرد، اینجا باغهای پر از لاله بوده. لالهزار بوده این خیابان اما از اوایل مشروطیت و ورود معنای آزادی مدرن و نهادهای آن به کشور، به مرور آن باغهای لاله خراب شدند و به جایش خیابانی در قلب ارتباطات مردم پایینشهر تهران شکل گرفت که هنوز که هنوز است خاطره دردآور آن در ذهنهای مردم زنده است؛ خیابانی پر از کابارهها که سر درش مردانی ایستاده بودند و دعوت به خوردن شراب و آبجو میکردند و میرقصیدند. داخل کابارهها زنان آوازهخوانی که میخواندند و دورتا دورشان مردم مینشستند و مینوشیدند و تخدیر میشدند. در حاشیههایش صدای جرق جرق پول خردها در جیب مردان همجنس باز که دنبال تورکردن سوژههایشان بودند. آن زمان البته آنقدرها این فحشا آرم رنگین کمانی و ادا و اطوار روشنفکری امروز غربی نداشت، صدای فیلمهای داخل سینماها نیز در خیابان پخش میشد تا مردم ترغیب و وارد شوند. سینما در آن سالها مهمترین و لذتبخشترین ابزار تفریح مردم بود. نه اینکه فقط فیلمهای خارجی باشد، فیلمفارسی یا فیلم آبگوشتی که با «گنج قارون» و امثال آن شروع میشد هم بود. بستر قصهها ارتباط دو طبقه اجتماعی بود؛ یکی طبقه فقرا و نادارها و دیگری طبقه پولدارها و مرفهین؛ عشقبازی این دو طبقه که ناعادلانه در کشور شکل گرفته بودند. حسرت دنیا و اشرافیت برای مردم کوچه و بازار و ندارهای شهر خوب بود. لازم بود تا خود را نشناسند و فراموش کنند.
ماجرای یک نشریه پرتیراژ
روبهروی تئاتر تهران ایستادیم. سخن از وضعیت لالهزار گفته میشد و آنکه این خیابانی نبود که بتوان غروب از یک ساعتی به بعد حاضر شد؛ خصوصا زنان و دختران در اینجا امنیت نداشتند. یکی از شاهدان عینی میگفت در اینجا دیده بود چگونه اراذل شهر، زنی را کاملا برهنه کرده بودند و پاسبان هم که آمده بود پولی کف دستش گذاشته بودند و رفته بود. وسط خیابان جلوی چشم همه کامجویی میکردند. نگاهی به سر در تئاتر تهران میکنیم؛ نهادهایی که در این خیابان ساخته شده بود تا در توده مردم یک فرهنگ و سبک زندگی خاصی شکل بگیرد و خروجی آن تخدیر باشد و خواب و بیخیالی. جالبتر آنکه بسیاری از جلسات مسئولان و مؤثرین در همین کابارهها انجام میشد.
حاکمیت میپسندید، تقویت میکرد و رشد میداد. اوج این درد را وقتی از کوچه برلن عبور میکنی و وارد خیابان فردوسی و سپس روبهروی مؤسسه کیهان قرار میگیری متوجه میشویم. داستان نشریه «زن روز» پر تیراژترین نشریه ایران را شنیدهاید؟ اساسا این ارگان تاسیس شد برای ترویج دختر شایسته سال. اول هم نامش دختر بهار بود بعد شد دختر ایران و بعد دختر شایسته سال. این جریان یک تصمیم بینالمللی بود. دختری که این ویژگیها را داشته باشد: «خوش عکس»، «خوشتیپ و زیبا»، «شیکپوش»، «خوشاندام»، «رمانتیک»، «امروزی»، «زیر بیستوپنج سال» و «مجرد» باشد. این نشریه رکورد فروش و تیراژ را در تاریخ نشریات ایران زده بود. مردم میخریدند. زنان از هم قرض میگرفتند تا تماشا کنند. زن باید آنطور میشد که آنها میخواستند. این بار نه به روش رضاخانی بلکه به روشی پیچیدهتر. هیچ وقت کسی نپرسید چرا باید استادان دانشگاهها اگر زن هستند مکلف باشند که بدون حجاب در دانشگاه حاضر شوند؟ زن باید نماد اشرافیت میشد مثل همهچیز، یا اشرافیت یا عطش آن. مثل سیگار دانهیل که با جمله «نشانه اشرافیت» تبلیغ میشد یا «جنرال مد». عطش اشرافیت و وابستگی به فرهنگ و تمدن بیگانه و غرب باید در جان مردم رسوخ میکرد. روزی اشرف پهلوی در همین مؤسسه میآید و فریاد میزند «نمیگذاریم چادر به سر زنان و دختران برگردد».
از دارالفنون تا لالهزار با ۲سبک از مواجهه با مدرنیته روبهرو شدیم؛ یک سبک امیرکبیر که میگفت عقل را در راس بنشانیم و انتخاب کنیم اما خودمان باشیم و هویت خودمان. یک سبک بعد از مشروطه و طرح پهلوی که میگفت هویتات را بده تا برود و به جایش همه وجودت را وابسته کن. کدام عقل سالمی این راهبرد را میپذیرد؟ پس راهش آن است که تخدیر شوید. عقل باید نباشد. بپوشانیم و کفر کنیم آن هویت نورانی خودمان را. کفر، خروجیاش تسلط بیشتر طاغوت است که الذین کفروا اولیائهم الطاغوت. حاکمان جامعهای که هویت حقیقیاش را رها میکند طاغوت خواهد بود. یخرجونهم من النور الی الظلمات. طاغوت اینگونه گام به گام بیچارهترشان میکنند.
قصه مردان خدااما داستان لالهزار روی دیگری هم دارد که نمیتوان از آن سخن نگفت؛ «مسجد لالهزار». این مسجد اینجا چه میکرد؟ قصه مردانی که در این محل رفتوآمد میکردند و با شجاعت سینه سپر میکردند و وارد منطقه ممنوعه میشدند. آیتالله سیدمهدی لالهزاری یکی از آنها بود. او وقتی یکی از بازیگران معروف فیلمهای مسئلهدار را میبیند به او میگوید: «کجایید؟ مدتی است در مسجد غایبید و من دلتنگ شما هستم میخواستم به تئاتر بیایم که دیدار تازه کنیم». چرا؟ چه کار با او دارد؟ چه حقیقتی را دنبال میکند این روحانی اهل معرفت؟ بزرگانی از لالهزار عبور کردهاند ازجمله سیدمهدی قوام که زن بدکاره را کنار خیابان سوار ماشین میکند و بعد پاکت پولی را که بعد از منبر به او داده بودند به زن میدهد و میگوید من نمیدانم چقدر در این پاکت پول هست اما قسمت میدهم به حضرتزهرا(س) که تا وقتی در این پاکت پول هست سراغ این کار نرو. اینها نه فکر آبرو بودند و نه اسیر نفسشان. مردان مردی که اهل تقوا بودند. به تعبیر سیدعلی خامنهای حقیقت تقوا یعنی مراقبت که وارد آتش شوی و دستگیری کنی و خود نسوزی. همین سیدمهدی قوام بود که مصطفی دیوونه را دید و گفت لاتها به چه شناخته میشوند و مصطفی گفت به نمک خوردن و نمکدان نشکستن. و بعد سیدمهدی به او جملهای گفت که مصطفی را دیوانه کرد. پس پای سفره حق اگر نمک میخوری نمکدان مشکن. کمی بالاتر وقتی وارد شرکت «سهامی انتشار» میشوید که در کوچهای گمنام با در و دیواری قدیمی که سالهای سال است جای پای بزرگانی از این کشور بوده است با ابعاد این حقیقت بیشتر آشنا میشویم. اینکه چگونه اندیشمندان این کشور دست بهدست هم میدادند تا بنویسند و بگویند و بهدست مردم برسانند. آقای رضایی، پیرمرد دنیادیده و مسئول این انتشارات در آنجا تعریف میکرد که چگونه مرتضی مطهری تصمیم گرفت برای جوان و نوجوان کتاب «داستان راستان» را بنویسد تا سخن اسلام بهدست مردم برسد و چگونه مرحوم عالینسب و ابریشمی پول دادند ۲هزار نسخه از آن را خریدند و داخل جعبههای چراغ علاءالدین و والور که تولید میکردند گذاشتند و در بین مردم پخش کردند و چطور در اوج نداری کتابهای اندیشمندان انقلابی را بهدست مردم میرساندند. و چگونه ساواک میآمد و کتابها را جمع میکرد و چه و چه. ایران در جانش سم بیگانهپرستی و تخدیر و وابستگی را وارد کردند اما نشناختند که این هویت محصول تلاش قرنها مجاهدت مردانی است که نمیترسیدند و وارد میدان میشدند و دست میگرفتند و عظیمتر و مردتر از همه امامخمینیکبیر بود که وقتی آمد همه داشتههای این هویت را شناخت و بهکار گرفت و کل این ملت را بیدار کرد. این راهبرد سوم بود. کاملتر از حتی سبک امیرکبیر. بیداری این جامعه آنقدر عظیم بود که امام آن را «معجزه» میدانست؛ معجزهای بهدست خدا. واقعیت رخداده بود. یک جامعه متحول شده بود. یک جامعه بیدار شده بود. تصمیم گرفته بود همه آن سموم را که ذرهذره به جانش کرده بودند بیرون بریزد.
نهضت کسب دانش دوران روحالله
آری حتی دارالفنون هم برای این ملت ترسیم دقیق و کاملی از آیندهشان نبود. دوران دیگری شروع شده بود؛ دوران روحالله. نهضت کسب دانش از همان دهه۶۰ شکل گرفت. مردم میآموختند، باید میآموختند باید میفهمیدند. رهبران توصیه به کتاب میکردند؛ ترویج دانش و بالاتر از آن ترویج عقلانیتی نورانی. حالا دانش در ایران تولید میشد و از درون جان همین جوانان انقلاب علمی در دهههای ۹۰ و ۸۰ شکل گرفت؛ جهشی عجیب و غریب. این تازه یکی از ابعاد انقلاب همهجانبه این مردم بود. زمان آن بود که لالهزار دوباره لالهزار باشد. باغهای لالهزار همه ایران را پر میکرد و مردان الهی به کثرت و در سنین جوانی در همه عرصهها وارد شدند. فتحالفتوح انقلاب تربیت آنها بود. ستون حکومت الهی وقتی به اراده مردمی متحول و انقلابی بر پا میشود، تمدن اسلامی شروع میکند به شکلگیری و پیشرفت. کار تمام نشده. هنوز همه آن سموم از جان این مردم خارج نشده. هنوز صدای داروداروگفتن ناصرخسرو و درد معیشت مردم و رنج ناشی از هجوم رسانهای و فرهنگی پایان نیافته. اما مسیر امروز کجا و مسیر آن زمان. امروز هویتی بیدارشده و حیاتیافته در حال صیرورت است و بر این بستر میتوان مقابل آن طاغوت دوام آورد و مقاومت کرد و میتوان پیش رفت و دردها را یکییکی درمان کرد.
کد خبر 740582 برچسبها هویت شهری منطقه ۱۲ امیر کبیرمنبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: جشنواره فیلم فجر هویت شهری منطقه ۱۲ امیر کبیر شکل گرفت لاله زار سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۰۶۹۳۹۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا ساترا به حذف «حشاشین» ورود کرد؟/ ترور را به ایران نسبت دادند!
محمود گبرلو مجری تلویزیون، منتقد و کارشناس سینما درباره توقف پخش سریال «حشاشین» در پلتفرمهای شبکه نمایش خانگی به خبرنگار مهر گفت: سریال «حشاشین» که چند قسمت آن از پلتفرمهای مختلف پخش میشد ناگهان از پخش آن جلوگیری به عمل آمد. حرکت سنجیده و اصولی که توسط ساترا انجام شد و ای کاش زودتر توسط خود پلتفرمهایی که در شبکه داخلی ایران فیلمهای متفاوت نشان میدهند، پیشبینی و جلوگیری میشد.
وی اضافه کرد: صیانت از منافع ملی و هویت ایرانی وظیفه همه اقشار جامعه با هر سلیقه و تفکر و ایدئولوی است. ساترا در بزنگاه، دقیق و استراتژیک عمل کرد و باید به آن دست مریزاد گفت.
گبرلو اظهار کرد: در شرایطی که شاهد پیشرفت گسترده تکنولوژی اینترنتی و ماهوارهای در تولید و پخش فیلم و سریال هستیم طبیعتاً نمیتوان از پخش فیلم و سریالهای خارجی، بهطور گسترده جلوگیری به عمل آورد و یا بر طبق نظریه مطرح شده اخیر که پخش هر فیلم و سریال باید از مجراهای قانونی باشد عمل کرد چون این امر، اصلاً امکانپذیر نیست. بهویژه در تجهیز لشکر انسانی، فکری، نظارتی و کنترلی و همچنین مواجه شدن با هزاران دردسر قانونی کپیرایت در جهان که در ایران رعایت نمیشود.
این مجری برنامههای سینمایی تلویزیون در ادامه به بیان راهحلهای پیشگیرانه از چنین اتفاقاتی پرداخت و عنوان کرد: در این مسیر بهترین راهحل، تجهیز متخصصان و صاحبان تفکر و اندیشه معتقد به آرمانها در درون پلتفرمهاست تا با هوشیاری و دانایی، متولیان پلتفرمهای این مسیر درست هدایت شوند و کارساز و مؤثر باشند. درایت و هوشمندی قبل از پخش یک سریال یا فیلم خارجی و انجام تحقیقات گسترده از کم و کیف آن، یک اقدام ضروری است تا چنین اشتباهی تکرار نشود.
وی در ادامه راجع به سطح کیفی این سریال بیان کرد: سریال «حشاشین» از تکنیک ضعیفی برخوردار بود اما احتمالاً چون احساس میشد در کشور مصر در حال تولید است و ظواهر سریال هم نشان از روایت درستی از تاریخ داشت اقدام به پخش آن کردند. یک نکته هم درباره این آثار مهم است که برخی کشورها که سبقه ساخت سریال و فیلم در تبلیغ اسلام و مسلمین را دارند شاید در مسیر روایتشان، لایههای زیرین آن اثر پر از غرضورزی و عناد بر ضد مسلمانان بهویژه جهان تشیع و حتی یک قوم و فرهنگ کشور مسلمان دیگری باشد که زمینه اختلاف و تفرقه است. در باطن اما تهیهکنندگان این سریالها در صدد ارائه تحلیل غلط از ایدئولوژی خودساخته خود هستند که مبنای اصولی و منطقی ندارد و کینهورزی نسبت به یک ملت دیگر را به تصویر کشیده است. به ویژه درباره شخصیت حسن صباح که روایتهای متغیر و اختلاف برانگیزی وجود دارد و فیلمهای تهیه شده نشان از این نگاه دارد لذا باید موشکافانه بررسی شود که متولیان صدور پخش این سریال و مهمتر از آن دوبله آن با چه نیت و انگیزهای این کار را انجام دادهاند.
این منتقد و کارشناس سینما اضافه کرد: درونمایه سریال «حشاشین» تخریب ماهیت اندیشه واقعی شیعیان، نسبت دادن عملیات وحشیانه ترور و کشتار داعش به تاریخ پر افتخار ایران است بهطوریکه گویی ایرانیان شیعه منشأ ترور و تخریب بودهاند؛ بنابراین سکوت در قبال این دروغ بافیها ظلم بزرگی به تاریخ غنی سرشار از محبت و انساندوستی ایرانیان است.
وی در پایان تاکید کرد: میپذیریم در شیوه حکمرانی ایران، اختلاف نظرها و تنشهایی وجود دارد اما دفاع از ملیت، آئین و فرهنگ ایرانیان خط قرمز است. برخی کشورهای مسلمان همسایه درصدد هستند تا در پیاده کردن اندیشههای به ظاهر اسلامی خود را برتر بدانند و به هر طریق شیطنتآمیز دنبال اثبات این ادعا هستند اما دلیل بر آن نیست که به اندیشههای بنیادین و درست شیعیان تعرض و حیثیت و آبروی ایرانی را ببرند و افکار عمومی را منحرف کنند.
کد خبر 6098207 عطیه موذن